راستش من خيلي دلم مي خواهد كسي مرا مامان بنامد. راستش بعضي وقت ها فكر مي كنم كه اصلا متولد شده ام تا مادر شوم. راستش من هميشه ي خدا دلم پول و دكتري نمي خواسته است اما هميشه خدا مي خواسته است كه كسي او را مامان بنامد. 

توي خيابان راه مي روم و زل مي زنم به اين موجودات طلايي لپ گلي.  به دست - پاها و ران هاي كپلشان نگاه مي كنم و همه ي فلسفه بافي هايم درباره ي گرمايش زمين و توليد دي اكسيد كربن و كمبود منابع طبيعي را از دست مي دهم. چگونه مي شود آن ها را دوست نداشت؟ مظهر پاكي بشر. اميد براي زيستن. قابل پيش بيني و محتاج.  انگيزه اي براي سر پا ماندن. پاك و پاك و پاك. همه مي گويند كه هر چه مي شويد مادر نشويد. اما من فكر مي كنم مادرها خيلي خوشبخت هستند. مادر ها تشنه ي آن احتياجند. خالي مي شوند تا پر كنند و اين به معناي قداستشان نيست. اما به معناي منحصر به فردي وجودشان، چرا اما، هست. خيلي زياد هم هست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طبیب دست نوشته های یک نویسنده دیوانه رایانه دانلود پایان نامه - پروژه داستان برای یک دقیقه اگه حال نداری یا بی حوصله ای بیا تو... فوتبالستان شرکت تعاونی چاقوسازان زنجان برترین تعاونی صنایع دستی فروشگاه اینترنتی shoptor