راستش شب عزیز، این دنیا به ما یک جواب گنده بدهکار است، اصلا به ما هم نه ، به من. راستش من همیشه فکر می کرده ام زیادی درک کردن آدم ها برایم سنگین است. پایم را گذاشتن در هر کفشی. تصور من بودن در کالبد آدمی که روبه رویم ایستاده بود.

مامان می گفت من حساس هستم. من فکر می کردم مامان راست می گوید. اما بعد فهمیدم نه بابا تازه خیلی هم پوست کلفت هستم! راستش هنوز موقع راه رفتن جلوی پایم را نگاه می کنم که مورچه ای را لگد نکنم. اما یک روز از سمت وست ساید که با دوچرخه می آمدم ایستادم کنار و نعشه ی پرنده ای را پیچیدم میان دستمال جیبیم . آن وقت جایی  همان طرف ها چالش کردم، بعد رفتم و در اتاقم از ن ربوده شده ی ایزدی مقاله نوشتم.  راستش من در دبیرستان سر صف یاسین را از حفظ می خواندم، هنوز هم می خواهم که یک بار قرآن را تا آخر با ترجمه بخوانم، اما چقدر خودم را کشتم که آرشه ی ساز را درست بگیرم در دستم. دوستانم ناخن هایشان را می کاشتند تا دل معشوق هایشان را ببرند، من از ته می گرفتم تا زیر آرشه جا شوند. داشتم می گفتم. شب عزیز! تو یک جواب گنده به من بدهکاری. مثلا چرا وقتی دلم برای بچه های کوچولو در اتوبوس غش می رود باید با عشق بخواهم که در دادگاه دور دست پرونده هایم را بالا و پایین کنم؟ چرا می خواهم مطلقا و بی هیچ اما و اگری ایمان داشته باشم به چیزی و چرا هیچ چیزی راضیم نمی کند؟  و چرا  می خواهم استقلال مدال افتخار روی سینه ام باشد و هم زمان عذاب وجدان می گیرم که کنار مادر بزرگم زندگی نمی کنم؟ چرا نمی بینمش؟ شب عزیز، بابا ما را بیچاره کردی! ما خیلی سر درگم هستیم. می دانید من به آموزش یکسان، به جامعه ی یکسان باور دارم به آرمان ها و آرمان شهر. اما به آزادی هم و به شکوفا شدن استعداد در ثروت.  من حسودم، به همه ی آدم های کتابخوان، و به همه ی آدم هایی که حتی سواد خواندن و نوشتن کلمه ای را حتی ندارند. راستش من ، من مهاجر، از همه ی این دسته بندی ها بیرون افتاده ام. نه که مهاجرت این کار را کرده باشد نه!از همان زمان بودن، از همان زمانی که در جمع های دانشگاهی، نمی دانستم باید بروم یا بایستم.  شب عزیز. چرا باید در میانه ی دهه ی نود، روی عدد پنج به دنیا می آمدم؟ چرا نه می شود ایستاد و نه می شود رفت؟ چرا نه جواب می گیرم و نه ول می کنم؟ کسی هم ما را درک کرد؟ مای گیر کرده روی عدد پنج- نه صفر و نه دهی ها را؟ شب عزیز! کی صبح می شوی پس؟ ما که این همه یک عمر درک کردیم، کسی هم ما را درک می کند؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زندگی من اسید استئاریک امام جواد Armys Vicki net2020 پنجره نسیم پنجره نسیم نویسنده جوان